صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره

فرشته كوچك من

دعوت به مسابقه

سلام عزیز دلم خاله سپیده مارو به یه مسابقه دعوت کرده که سوالش اینه: هدفتون از ساخت این وبلاگ چیه؟ من از فبل از بارداریم دوست داشتم که خاطراتتو بنویسم مثلا توی دفتر که برات یادگاری بمونه ولی بعدش که با نی نی سایت و نی نی وبلاگ آشنا شدم دیدم اینجوری بهتره هم دفتر خاطرات میشه  برات هم یه آلبوم .این وبلاگ و ساختم که خاطراتت و اتفاقای مهم زندگیت و....بنویسم واز هر زمان که تونستی خودت این ثبت خاطراتتو ادامه بدی و بنویسی ایشالله. در ضمن باید سه تا از دوستامو به این مسابقه دعوت کنم البته خیلی از دوستام قبلا دعوت شدن .دوستایی که دعوت میکنم : پگاه مامان رادین جون شایسته مامان نیکادل جون سارا ماما...
24 بهمن 1391

آمیتیس.صدرا.کیان...

سلام پسر گلم پ نجشنبه پیش (5 بهمن) خاله سارا و خاله سحر از همکارای من با نی نی های نازشون کیان جون و آمیتیس جون اومده بودن خونه ما.یادش به خیر بیشتر از یکسال پیش تو شرکت هر سه مون باردار بودیم و حالا شما وروجکا همبازی هم شدین.کیان جون که ماشالله خیلی اقاست و تازه یاد گرفته وایسه همش در تعجب بود قربونش برم همش به تو وآمیتیس هاج و واج نگاه میکرد کلا پسر اروم و نازیه.امتییس خوشگله هم که ماشالله با اینکه دختره از شما دو تا پسر شیطونتر و بلاتره تند تند راه میرفت این ور و اون ور یه چیزایی هم تازه یاد گرفته بود و حرف میزد. با اینکه همش حواسمون به شما ها بود و باید مواظب بودیم که شماها کاری نکنید ولی بازم خیلی خوش گذشت و خوب بود. ...
24 بهمن 1391

یازده ماهگی و سومین دندون ....

سلام شیرینک من عزیزم یازده ماهتم تموم شد اخرین ماه از اولین سال تولدت. چشم بهم زدیم و شما بزرگ شدی.عزیزم دیگه قدمهای بیشتری میتونی برداری و راه بری و دیگه اینکه سومین دندونتم داره درمیاد و برای همین شما تازگیها بداخلاقی میکنی میدونم عزیزم بخاطر دندونته وگرنه که خیلی آقایی قربونت برم . چکاپ 11 ماهگی وزن:10 کیلو و 100 گرم قد:76cm   بقیه عکسها در ادامه مطلب     ...
13 بهمن 1391

عکس

سلام  عسلمممم قربونت برم که علاوه بر اینکه میتونی وایسی چند قدم هم راه میری ولی بعدش میوفتی کم کم دیگه داری راه میوفتی همچنان هم همون دو تا دندون و داری ولی فکر کنم دندونای بالاییتم داره در میاد چون دوباره آب دهنت زیاد میره و همه چی و با حرص میکنی دهنت و میکشی به لثه هات.   بقیه عکسها در ادامه مطلب ا ین ماشین و خیلی دوست داری هر جا بتونی راه میبریش رو میز یا در یا دیوار ... تازگیها هم که هر جوری بخوابی بعدش این مدلی میشی کلا علاقه داری دمر بخوابی آخه این چه مدل خوابیدنه !!!!!! نه به اون موقع ها که هر کاری میکردم دست نمیزدی نه به حالا که با هر اهنگی شروع میکن...
21 دی 1391

دردونه من...

سلام عشقم قربونت برم که هر روز شیرینتر میشی و شیطونتر تازگیها هم که دست دسی و نانای یاد گرفتی (البته نسبتا دیر هم یاد گرفتی اخه نیست این کارا دخترونه اس شما خیلی علاقه نشون نمیدادی) اونم حالا به اصرار من که دلم نشکنه یه تکونی به خودت میدی که مثلا نانای میکنی منم که عاشق این اهنگم همش برات میزارم که نانای کنی چشمای بسته تو رو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته تو رو خودم نوازش میکنم نه میزارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هر چی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بدونی که میمیرم از نبودنت خودم به جای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میکنم جای تو ...
12 دی 1391

ده ماهگی

سلام نفس مامان ده ماهتم تموم شد عزیزم روزا خیلی تند میگذره من تو این یه ماهه نتونستم برات بنویسم چون زیاد خونه نبودیم وقتی هم هستم شما نمیزاری من کاری بکنم ماشالله شیطونیاااا میگی همش با من بازی کن یا اینکه باید مواظبت باشم بلایی سر خودت نیاری که بازم با این همه مراقبت کار خودتو میکنیی میری در کشو ها رو باز میکنی بعد که میخوای ببندی دستت میمونه لای کشو و داد و گریه یا در کابینتا رو باز میکنی و هر چی توشه میخوای بریزی بیرون همه رو با بند بستم دیگه . یاد گرفتی میری لبه روروئکت وایمیسی دستاتم ول میکنی وشروع میکنی اواز خوندن   بعدم یه بار که این کارو میکردی تعادلت و از دست دادی و افتادی صورتتو زخمی کردی خدا رح...
4 دی 1391

این چند روز...

سلام نفسم چند روزی بود که نمیتونستم بیام و برات بنویسم وقت نمیکردم چون شما مریض شده بودی گلو درد و سرفه و تب دکتر میگفت خروسک گرفتی یه آمپول زدی و دارو داد بعدشم که شما دستت و زدی به بخاری انگشتت سوخت الهی بمیرم خیلی گریه کردی بابایی رفت برات پماد گرفت برات زدم تا یکم آروم شدی بعدم که انگشتت تاول زد الان خداروشکر خوب شده . ماه محرم هم اومده شما پارسال تو دل مامانی بودی که با هم میرفتیم مراسم عذاداری ولی امسال خودت هستی خداروشکر عزیزم ولی متاسفانه مریض شدی حالا ایشالله که بتونیم امسال هم با هم بریم این مراسمها. ...
4 آذر 1391

9 ماهگی و محرم

سلام عسلمممم نه ماهتم تموم شد و این روز مصادف شده با روز تاسوعا.عزیزم خداروشکر یکم بهتر شدی و چند باری تونستیم بریم مراسم عزاداری امام حسین.خدا قبول کنه. الهی علی اصغر نگهدارت باشه پسرم   بقیه عکسها در ادامه مطلب قربونت برم که اینقده اقایی اینا هم شده دیگه اسباب بازی شما حوله حمام مامانی رو سرت کردی ...
4 آذر 1391

آش دندونی

سلام نفسم پسرم مامانت برای اولین بار آش پخته اونم چه آشی آش دندونی شما رو چقدرم که خوشمزه شد جای همگی خالی.چند تا قاشقم دادم به خودت که مزه اشو بچشی نوش جونت عزیزمممممممممممممم.   ...
21 آبان 1391

8 ماهگی واولین دندون ...

سلام عزیز دلم هشت ماهتم تموم شد دیگه واسه خودت آقا شدی چند روز پیش دیدم لثه ات یه شکاف کوچولو خورده  سه روز بعدشم یه سفیدی پیدا شد که دیدم بلههههههههه دندونهههههه بالاخره دراومد این دندونت عزیزم . مبارکت باشه اولین مرواریدت عسلممممممممم   بقیه عکسها در ادامه مطلب قربونت برم که همش دوست داری وایسی هر وقت میخوام عکس بگیرم خیلی قشنگ تو دوربین نگاه میکنی اینم یه عکس بدون شرح   ...
16 آبان 1391