صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره

فرشته كوچك من

همه چیز از همه جا ....

1391/3/10 0:07
نویسنده : مامان نسرین
478 بازدید
اشتراک گذاری

صدرای عزیزم سلام

از آخرین باری که برات نوشتم بیشتر از ٣ ماه میگذره عزیزم منو ببخش که کوتاهی کردم ولی سعی میکنم از این به بعد بیشتر برات بنویسم حرف زیاده از لحظه ای که به دنیا اومدی تا الان که حسابی عسل شدی .

پسرم لحظه تولد تو یکی از بهترین لحظات عمرم بود وقتی که صدای گریه تو شنیدم و همون لحظه اولین نفری بودم که تو رو دیدم ولی یک هفته اول تولدت از بدترین روزای زندگیم بود چون شما تو بیمارستان بودی و بخش NICU بستری بودی بخاطر مشکل تنفسی که تو لحظات اول واست پیش اومده بود ولی خداروشکر که بعد از یه هفته سالم و سلامت اومدی خونه از اون به بعد طعم مادر شدن و چشیدم.

با ورود تو به زندگیمون چند تا اتفاق خوب هم افتاد که همگی از پا قدم خوب شما بود گل پسر.بابایی که خیلی خوشحال بود خودش میگفت هیچ وقت فکر نمیکرده داشتن بچه واسش اینقدر شیرین باشه و همیشه هم خدارو شکر میکنه که تو رو به ما داد.

عزیزم تا 40 روز اول شما شبا یکم بد میخوابیدی و دل درد داشتی ولی بعدش کم کم خوب شدی و خوابت تنظیم شد و روز 15 فروردین هم دوماد(ختنه) شدی.

 

راستی امسال عید هم حال و هوای دیگه ای داشت با وجود تو .لحظه سال تحویل سر سفره هفت سین ما دیگه سه نفر بودیم.

 

اتفاق بعدی هم واکسن 2ماهگیت بود که 4 اردیبهشت زدی.من و مامانی با هم رفتیم مرکز بهداشت من که دلشو نداشتم مامانی پاهاتو نگه داشت که واکسن بزنن وای عزیزم جیغت رفت هوا قربونت برم بعدم که اومدیم خونه زیاد اذیت نکردی تا 24 ساعت هم یکم تب داشتی و بعدش خوب شدی.

 

میوه دلم هر روز که بزرگتر میشی شیرین تر میشی .وقتی باهات حرف میزنم زل میزنی تو چشام و بعدش تو هم شروع میکنی به حرف زدن با زبون خودت وقتی از پیشت میرم با نگاهت دنبال میکنی که کجا میرم وقتی عروسک بالای سرت اویزون میکنم  کلی باهاش حرف میزنی و ذوق میکنی  بعد دستتو دراز میکنی که بگیریش ولی هنوز نمیتونی چیزی دستت بگیری.

حمام  کردن هم خیلی دوست داری وقتی تو حمومی هیچی نمیگی فقط زل میزنی به من و منو نگاه میکنی منم عاشق حموم کردنتم.

صدرای مامان شما کلا اقایی چه اون موقع که تو دل مامانی بودی چه الان زیاد مامانی رو اذیت نکردی و پسر خوبی بودی و هستی.وبه برکت وجود تو امسال روز مادر من هم مادر بودم.

ای آنکه زنده از نفس توست جان من
آن دم که با تو‌ام، همه عالم ازان من

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

سپیده
10 خرداد 91 0:04
خدا کوچولو رو برات حفظ کنه.
غزال
12 خرداد 91 23:15
آخییییییییییییییییییییییییی عزیزم. بابا چه عجب! الهی فدای این پسر صبور بشم من! از چهره اش معلومه آقاست به خدا! ای مامان تنبل تند تند بیا و برای پسرت بنویس. بعدا همش خاطره میشه. بوس


چشممممممممم غزال جونم
مامان علی
13 خرداد 91 0:37
سلام نسرین جون
چه عجب عزیزم
باز هم جای شکرش باقی هههههههههه
امید وارم در کنار هم زندگی سرشار از انرژی داشته باشید


مرسی حمیده جون
سارا مامان محمدسجاد
16 خرداد 91 22:52



)