صدراصدرا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

فرشته كوچك من

این چند روز...

سلام نفسم چند روزی بود که نمیتونستم بیام و برات بنویسم وقت نمیکردم چون شما مریض شده بودی گلو درد و سرفه و تب دکتر میگفت خروسک گرفتی یه آمپول زدی و دارو داد بعدشم که شما دستت و زدی به بخاری انگشتت سوخت الهی بمیرم خیلی گریه کردی بابایی رفت برات پماد گرفت برات زدم تا یکم آروم شدی بعدم که انگشتت تاول زد الان خداروشکر خوب شده . ماه محرم هم اومده شما پارسال تو دل مامانی بودی که با هم میرفتیم مراسم عذاداری ولی امسال خودت هستی خداروشکر عزیزم ولی متاسفانه مریض شدی حالا ایشالله که بتونیم امسال هم با هم بریم این مراسمها. ...
4 آذر 1391

9 ماهگی و محرم

سلام عسلمممم نه ماهتم تموم شد و این روز مصادف شده با روز تاسوعا.عزیزم خداروشکر یکم بهتر شدی و چند باری تونستیم بریم مراسم عزاداری امام حسین.خدا قبول کنه. الهی علی اصغر نگهدارت باشه پسرم   بقیه عکسها در ادامه مطلب قربونت برم که اینقده اقایی اینا هم شده دیگه اسباب بازی شما حوله حمام مامانی رو سرت کردی ...
4 آذر 1391

آش دندونی

سلام نفسم پسرم مامانت برای اولین بار آش پخته اونم چه آشی آش دندونی شما رو چقدرم که خوشمزه شد جای همگی خالی.چند تا قاشقم دادم به خودت که مزه اشو بچشی نوش جونت عزیزمممممممممممممم.   ...
21 آبان 1391

8 ماهگی واولین دندون ...

سلام عزیز دلم هشت ماهتم تموم شد دیگه واسه خودت آقا شدی چند روز پیش دیدم لثه ات یه شکاف کوچولو خورده  سه روز بعدشم یه سفیدی پیدا شد که دیدم بلههههههههه دندونهههههه بالاخره دراومد این دندونت عزیزم . مبارکت باشه اولین مرواریدت عسلممممممممم   بقیه عکسها در ادامه مطلب قربونت برم که همش دوست داری وایسی هر وقت میخوام عکس بگیرم خیلی قشنگ تو دوربین نگاه میکنی اینم یه عکس بدون شرح   ...
16 آبان 1391

اولین سفر خانوادگی ما

سلام سلام به پسر طلام عزیزم چند روز پیش(اول آبان) رفتیم شمال البته این دومین سفر شما به شمال بود ولی فرقش با اون دفعه این بود که سه نفری رفتیم و این اولین مسافرت خانواده سه نفره ما بود کلی هم بهمون خوش گذشت همه چیز هم خوب بود هوا عالی جاده خالی ... بقیه عکسها در ادامه مطلب  تو درست کردن ناهار هم به بابایی کمک کردی همین که میشستیم تو ماشین شما میخوابیدی البته بابایی هم رو  صندلی عقب یه جای خواب خوب واسه شما درست کرده بود وقتی هم غر غر میکردی تا میذاشتیمت پشت فرمون نیشت باز میشد و ذوق میکردی کلا این عکسای فرمونی شما شده پست ثابت عکسای وبلاگت خدایا شکرت برای وجود...
4 آبان 1391

عکس

سلام نفس مامان پسر گلم دیگه وروجک شدی قشنگ چهار دست و پا میری و دستتو به هر جا بتونی (آدم یا مبل یا میز یا دیوار ...)میگیری و بلند میشی یه قدمم برمیداری ولی میوفتی از همه چیز و همه جا میخوای بری بالا فکر کنم کوه نورد یا صخره نورد بشی.ماشالله فعالم هستی همش باید چشمم بهت باشه چند تا دست گلم به اب دادی و خودت و زخمی کردی بخاطر این شیطونیات خدا رحم کنه به ما تا تو بزرگ بشی وروجک.   بقیه عکسها در ادامه مطلب عاشق نگاهاتم جیگرم تازگیها هم که همش دوست داری  بلند شی وایسی وباز هم عشق فرمون ...   ...
23 مهر 1391

7 ماهگی صدراااا

سلام عشق مامان هفت ماهتم تموم شد عزیزم چقدر روزا تند تند میگذره و شما زود بزرگ میشی دیگه خیلی کارا میتونی بکنی میتونی بشینی تندتند سینه خیز بری چهار دست و پا هم میری ولی نه خیلی سریع از دندون هم که فعلا خبری نیست. عشق فرمون و ماشینی قربون خنده ات برم بقیه عکسها در ادامه مطلب ...
5 مهر 1391

سفر نامه 2

سلام زندگی مامان چند روز آخر شهریور یه فرصتی پیش اومد که بریم سفر و شما دومین سفر رو تجربه کردی و با هم رفتیم شمال برای اولین بار رفتی دریا و جنگل خیلی خوش گذشت و خداروشکر هوا هم خوب بود . اینم چند تا از عکسای شما در سفر...   بقیه عکسها در ادامه مطلب     اینجا تو راه رفتنه که ناهار خوردیم ...
5 مهر 1391

خداحافظي با كار...

صدرا جان امروز اخرين روز كاري من بعد از 7 سال است از اين به بعد ديگه تو خونه در خدمت پسر گلم هستم تا لحظه لحظه بزرگ شدنتو در كنارت باشم. ماماني كار كردن و خيلي دوست داره به كارشم خيلي علاقه داره ولي الان مهمترين فكر و دغدغه من تويي الان كه شما خيلي كوچولويي و به حضور من بيشتر نياز داري عزيزم. صدرا جونم ماماني عاشقته كار كه چيزي نيست به خاطر تو از همه چيزش ميگذره. شركت و همكارا محبت كردن واسه من يه پيام تقدير و تشكر گذاشتن كه ميزارم بمونه يادگاري .   تقدیر و تشکر دوشنبه ,20 شهريور, 1391       بنام خدا   بدین وسیله از زحمات و همکاری مستمر سرکار خانم نسرین علیان به دلیل حضور...
20 شهريور 1391